نشست "چشم انداز آینده دانش حکمرانی در ایران" برگزار شد

نشست "چشم انداز آینده دانش حکمرانی در ایران" روز دوشنبه ۲۰ اسفند در سالن خیام خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی خانه اندیشمندان علوم انسانی، نشست "چشم انداز آینده دانش حکمرانی در ایران" به همت دانشگاه تهران، دانشگاه شهید بهشتی و با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی، روز دوشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۳ در سالن خیام خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

این نشست با حضور افراد ذیل برگزار شد:

               سید مهدی الوانی، پدر علم مدیریت دولتی ایران

                  علی رضاییان، پدر علم مدیریت نوین کشور

                  شمس‌السادات زاهدی، بانوی فرهیخته و تأثیرگذار در این عرصه

                 مجتبی امیری، رئیس محترم دانشکده حکمرانی دانشگاه تهران

                  محمداسماعیل عبداللهی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و نویسنده کتاب «نور ایمان و عقل در حکمرانی»

می‌خواهیم به این پرسش بنیادین پاسخ دهیم که حکمرانی کشور در آینده به چه سمت‌وسویی سوق پیدا خواهد کرد؟ و همچنین بررسی کنیم که چگونه گستره حکمرانی باید توسعه یابد تا بتواند به چالش‌های نوظهور در عرصه حکمرانی و مدیریت دولتی پاسخ دهد؟

چهار روند کلیدی در آینده حکمرانی

در این راستا، چهار روند کلیدی را می‌توان در نظر گرفت:

          1.       تحول در معرفت‌شناسی حکمرانی

دانش سنتی اداره امور عمومی، با تحولات شگرف دنیای امروز، دیگر پاسخگو نیست. ما نیازمند تقویت پیوند میان دولت، بازار و جامعه مدنی هستیم. مفاهیمی نظیر حکمرانی مشارکتی، حکمرانی شبکه‌ای و ارزش عمومی باید در گفتمان‌های نوین حکمرانی ظهور پیدا کنند.

          2.       تحول در روش‌شناسی دانش حکمرانی

روش‌های سنتی، عمدتاً توصیفی و تک‌بُعدی بوده‌اند. ما نیازمند روش‌هایی نوین برای تحلیل کلان‌داده‌ها و درک پیچیدگی‌های حکمرانی هستیم.

          3.       ضرورت تحول در آموزش حکمرانی

آموزش‌های سنتی عمدتاً بر نظریه‌های کلاسیک تمرکز داشته‌اند. درحالی‌که امروز، مدیران باید مهارت‌های نوینی همچون مدیریت نوآوری، رهبری کارآفرینانه و رهبری تحول‌آفرین را کسب کنند.

          4.       کاربست عملی دانش حکمرانی

یکی از شکاف‌های بزرگ در مدیریت دولتی، فاصله میان نظریه و عمل است. دانشگاه‌ها باید ارتباط خود را با حوزه اجرا عمیق‌تر کنند و دانش حکمرانی را از برج عاج دانشگاه به میدان عمل بیاورند تا بتواند به حل مسائل کشور کمک کند.

کتاب «نور ایمان و عقل در حکمرانی»

در این میان، جناب آقای دکتر عبداللهی کتابی ارزشمند با عنوان «نور ایمان و عقل در حکمرانی» تألیف کرده‌ است. این کتاب نقطه عطفی در تأمل درباره آینده دانش حکمرانی محسوب می‌شود. او با رویکردی تمدنی و نگرشی سیستمی، دانشکده‌های حکمرانی و آینده آن‌ها را مورد بررسی قرار داده‌اند که می‌تواند نقشه راهی برای آینده مدیریت دولتی و حکمرانی کشور باشد.

این جلسه، علاوه بر یک نشست علمی، تجلیل و تحسین خدمات علمی این سه استاد برجسته کشور است که با ابتکار و زحمات ریاست محترم دانشکده حکمرانی و ارکان انجمن مدیریت دولتی ایران برگزار شده است.

بررسی وضعیت کنونی و پیشنهادات آینده حکمرانی

۱. آسیب‌های کنونی دانش حکمرانی در ایران

به نظر می‌رسد که چهار آسیب کلان در دانش حکمرانی کشور وجود دارد:

          1.       فقدان فهم زنجیره‌ای و ساختارمند از علم حکمرانی

فهم بدون درک عوامل زمینه‌ای، عناصر سازمان‌دهی و پیامدهای فرآیندی، فهمی ناقص است. در وضعیت کنونی، علم حکمرانی در برخی مراکز علمی بدون توجه به این اصول دنبال می‌شود.

          2.       نبود نظریه‌های استوار و منسجم در حوزه حکمرانی

ما فاقد نظریه‌های دارای استحکام درونی هستیم که بتوانند بنیان‌گذار گفتمان حکمرانی بومی و آینده‌نگر باشند.هر کسی از زاویه‌ی دید خود حکمرانی را درک کرده است. طی پانزده سال گذشته در کشور، قرائت‌های مختلفی از حکمرانی ارائه شده که برخی صحیح و برخی نادرست، اما در مجموع فاقد انسجام و استحکام درونی بوده‌اند. پیش از نقد و تکامل حکمرانی، لازم است ابتدا پارادایم‌ها و نظریه‌های آن را به‌درستی درک کنیم.

آسیب‌های دانش حکمرانی در ایران

۱. فقدان عقلانیت جامع:

در وضعیت کنونی، دانش حکمرانی از نبود عقلانیتی جامع رنج می‌برد. اگر این عقلانیت بر حکمرانی حاکم باشد، می‌توان ادعا کرد که حکمرانی ما علمی، عقل‌محور و اخلاق‌مدار است. عقل و اخلاق، ابزارهای ایمان‌اند و اگر این سه در کنار هم باشند، حکمرانی مبتنی بر علم و ایمان خواهد بود.در جستجوی یک مستند قرآنی در این زمینه، به این آیه از سوره‌ی مبارکه‌ی مجادله رسیدم:

“یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ”

(خداوند مقام مؤمنان و صاحبان دانش را رفعت می‌بخشد).

این آیه بر دو عامل تأکید دارد:

• علم، تخصص و دانش‌بنیانی در اداره‌ی حکومت

• ایمان و پایبندی به اصول اخلاقی و هنجارهای حکمرانی

۲. نبود انسجام نظری در دانش حکمرانی:

یکی از مشکلات اساسی این است که نظریه‌های حکمرانی موجود فاقد استحکام درونی هستند. در شرایطی که مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی روزبه‌روز پیچیده‌تر می‌شوند، پاسخ‌ها نیز باید چندساحتی باشند. درحالی‌که امروز حکمرانی نیازمند همگرایی علوم و رشته‌های مختلف است، همچنان با قرائت‌های جزیره‌ای و تک‌بُعدی مواجه‌ایم.

۳. عدم توازن در سازه‌های بنیادین حکمرانی:

در ایران کنونی، توسعه‌ی سازه‌های بنیادین حکمرانی نامتوازن بوده و این مسئله مانع دستیابی دانش حکمرانی به فلسفه‌ی وجودی آن شده است. حکمرانی دارای وجوه مختلفی است:

• وجه نظری و تئوریک

• مهارت در حل مسائل

• تجربه‌ی عملی و میدانی

• بهره‌گیری از سنت‌های تاریخی

• افق‌نگری و داشتن چشم‌انداز تمدنی

این وجوه مختلف باید به‌صورت متوازن در حکمرانی کشور لحاظ شوند. تمدن‌های پیشرفته‌ی غربی به چنین جامعیتی دست یافته‌اند و ما نیز باید آموزه‌ها و ایده‌های خود را در قالب سیستم‌های رقابتی و علمی ارائه کنیم.

پیشنهادهای راهبردی برای آینده‌ی حکمرانی در ایران

۱. همگرایی علوم در ساختار مهندسی دانش:

ساختار مهندسی علم در ایران باید به سمت همگرایی بین علوم و تأمین نیازهای انسانی پیش رود. در حال حاضر، سازمان علمی کشور نه‌تنها کهنه شده، بلکه در بحران نیز قرار دارد. باید این ساختار را بر مبنای الگوی همگرایی بازطراحی کنیم.

2. پرهیز از شبه‌علم در حوزه‌ی حکمرانی:

باید از قرائت‌های فاقد انسجام علمی و شبه‌علم در حکمرانی پرهیز کرد و نظامی سازگار برای مقابله با این روندها ایجاد شود.

3. تدوین منشور راهبردی دانش حکمرانی:

پیشنهاد می‌شود فرهنگستان علوم با همکاری دانشکده‌ی حکمرانی و انجمن مدیریت دولتی ایران، منشور راهبردی دانش حکمرانی را تدوین کند. در این منشور، تجربه‌های تاریخی حکمرانی ایران و انقلاب اسلامی بررسی‌شده و نقاط قوت و ضعف آن‌ها استخراج شود.

4. طراحی نظام جامع رشته‌ای برای دانش حکمرانی:

باید یک نظام جامع آموزشی برای دانش حکمرانی در افق نیم‌قرنی آینده طراحی شود که به‌صورت مداوم به‌روزرسانی شود.

5. اصلاح قوانین آموزش حکمرانی:

در برنامه‌ی توسعه‌ی هفتم، پیشنهاد شده است که وزارت علوم آیین‌نامه‌ای برای مدارس حکمرانی تدوین کند. آموزش حکمرانی با قوانین و مقررات فعلی آموزش عالی امکان‌پذیر نیست و نیاز به اصلاح اساسی دارد.

6. طراحی مدل بهینه‌ی حکمرانی بر اساس زیست‌بوم ایران:

برای اینکه ایران در حوزه‌ی علم و فناوری جایگاه برتری پیدا کند، باید روندهای آینده‌ی جهان را در این حوزه‌ها شناسایی کرده و مدل حکمرانی خود را متناسب با زیست‌بوم کشور طراحی کند. ما سه سرمایه‌ی ارزشمند در این مسیر داریم:

• تاریخ و تمدن کهن ایران

• میراث علمی و معرفتی مبتنی بر وحی

• تجربه‌ی میدانی در عرصه‌ی حکمرانی

با استفاده‌ی بهینه از این منابع، می‌توان مدل حکمرانی متناسب با آینده‌ی کشور را طراحی کرد.ما بر اساس این سه پایه‌ی اطلاعاتی باید بتوانیم مرجعیت نوآوری در دانش حکمرانی را در کشور به دست بگیریم. این وظیفه‌ی دانشگاه‌هاست.

سخنان سید مهدی الوانی:

آقای دکتر عبداللهی لطف کردند و دو کتاب خود را در اختیار من قرار دادند:

1. کتابی درباره‌ی عرفان: سایبان خودساخته عرفان مدرن

2. کتاب نور ایمان در حکمرانی

این دو کتاب را مطالعه کردم، هرچند فرصت کافی برای بررسی عمیق آن‌ها نداشتم. اما در حد امکان نکاتی را از کتاب نور ایمان و عقل در حکمرانی استخراج کرده‌ام که امروز با شما به اشتراک می‌گذارم.

ضرورت دانشکده‌های حکمرانی

در فصل اول کتاب نور ایمان در حکمرانی، درباره‌ی شکل‌گیری دانشکده‌های حکمرانی بحث شده است. فرض بر این است که وجود این دانشکده‌ها ضروری است و حالا باید بررسی کنیم که چگونه باید توسعه یابند. اما پیش از آن، نیاز به یک تعریف دقیق از مفهوم حکمرانی داریم.حکمرانی، مانند بسیاری از مفاهیم دیگر، در کشور ما با برداشت‌های مختلفی روبه‌رو شده است. هر مؤسسه‌ای، بنا به سلیقه‌ی خود، آن را تعبیر می‌کند. برای مثال، دانشگاه عالی دفاع ملی تصور کرد که حکمرانی به معنای پرورش حکمران برای کشور است، اما این نگاه، محدود و نادرست است.

مسئله‌ی اصلی: حکمرانی چیست؟

حکمرانی، به زبان ساده، به معنای واکنش به شکست سیاست‌ها و بازار است. برخی محققین گفته اند، به‌درستی اشاره شده است که حکمرانی در پاسخ به دو نوع شکست پدید آمده است:

1. شکست سیاست:

یعنی دولت نتوانست در تحقق اهداف خود و رفاه جامعه موفق شود. در نتیجه، از بخش خصوصی کمک گرفت.

2. شکست بازار:

بخش خصوصی نیز نتوانست این وظایف را به‌خوبی انجام دهد.

در نتیجه، متفکران غربی متوجه شدند که عنصر سومی در این معادله نادیده گرفته شده است: جامعه‌ی مدنی.

سیر تحول نظریه‌های حکمرانی

• دنهارت در نظریه‌ی خود، وضعیت دولت را به یک قایق تشبیه کرد که در ابتدا تصور می‌کرد خودش باید پارو بزند. بعداً متوجه شد که باید سکان‌دار باشد و برای بخش خصوصی برنامه‌ریزی کند. اما این مدل نیز شکست خورد.

• در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، مشخص شد که خصوصی‌سازی به‌تنهایی راه‌حل نیست.

• در ایران، برخلاف تجربه‌ی غرب، خصوصی‌سازی به یک سیاست دائمی تبدیل شد، درحالی‌که قرار بود یک فرآیند گذرا باشد.در نهایت، اندیشمندان غربی به این نتیجه رسیدند که دولت نه باید پاروزن باشد، نه صرفاً سکان‌دار، بلکه باید خدمت‌گزار مردم باشد.

مسئله‌ی دانشکده‌های حکمرانی

در ایران، برخی تصور کرده‌اند که باید برای حکمرانی دانشکده‌ای جداگانه تأسیس شود، درحالی‌که این رشته بخشی از علوم دیگر است.در غرب، دانشکده‌های حکمرانی وجود دارند، اما کارکرد آن‌ها متفاوت است. برای مثال، آن‌ها اعتبارنامه‌ی حکمرانی ارائه می‌کنند، اما این به معنای ایجاد انحصار در دانشکده‌ها نیست. در ایران، این موضوع به شکلی افراطی دنبال شده و باعث رقابت‌های غیرضروری شده است.

درنتیجه:

• حکمرانی پاسخی به شکست سیاست و بازار است.

• دولت باید نقش خدمت‌گزار داشته باشد، نه صرفاً یک نهاد تصمیم‌گیرنده یا مجری.

• آموزش حکمرانی باید به‌عنوان بخشی از علوم مدیریت و سیاست‌گذاری در نظر گرفته شود، نه یک حوزه‌ی مستقل و انحصاری.

• جامعه‌ی مدنی باید به‌عنوان بازیگر سوم در حکمرانی نقش کلیدی داشته باشد.

در پایان، باید توجه داشت که حکمرانی مفهومی پویا و چندبُعدی است که نیاز به بررسی مداوم و همگرایی علمی دارد.در یک مدل سه‌گانه از حکمرانی، سه بخش اصلی شامل دولت، بخش خصوصی، و جامعه مدنی به‌عنوان بازیگران کلیدی مطرح هستند. این سه دایره در نقطه‌ای با یکدیگر تلاقی می‌کنند و حکمرانی در اینجا شکل می‌گیرد. در این مدل، هیچ‌یک از این بخش‌ها بر دیگری تسلط ندارد و همگی در فرایند اداره کشور مشارکت می‌کنند. برخلاف تصور سنتی که دولت را در رأس قرار می‌دهد، در حکمرانی علمی، دولت تنها یکی از بازیگران است و برای موفقیت، باید تعامل موثری با دو بخش دیگر داشته باشد.در مباحث حکمرانی، مشارکت جامعه مدنی نقشی حیاتی دارد. حذف این بخش، به‌معنای نادیده گرفتن مردم است و بدون آن، نه دولت و نه بخش خصوصی نمی‌توانند عملکرد مؤثری داشته باشند. در ادبیات غربی، این سه بازیگر به‌عنوان بازیگران هم‌سطح و دارای قدرت برابر معرفی شده‌اند. اما می‌توان این‌گونه استدلال کرد که جامعه مدنی، دایره‌ای بزرگ‌تر و فراگیرتر است، زیرا اگر جامعه مدنی حذف شود، دولت و بخش خصوصی نیز کارکرد خود را از دست خواهند داد.

بررسی جایگاه دانشکده‌های حکمرانی

در مطالعه‌ای که انجام دادم، در یکی از دانشگاه‌های معتبر در حوزه مدیریت دولتی، از اساتید پرسیدم که آیا دانشکده حکمرانی مستقل دارند. پاسخ آن‌ها منفی بود؛ آن‌ها حکمرانی را در دانشکده علوم سیاسی، مدیریت دولتی و حتی در برخی دوره‌های بازرگانی تدریس می‌کردند. این رویکرد نشان می‌دهد که حکمرانی یک رشته مستقل نیست، بلکه یک حوزه میان‌رشته‌ای است که باید در چارچوب‌های موجود مدیریت شود..یکی از چالش‌های مهم در کشور، تمایز میان مدیریت دولتی و حکمرانی است. آیا این دو مفهوم از یکدیگر جدا هستند یا مکمل یکدیگرند؟

پیوند و تکامل علوم در حکمرانی

در فصل اول کتابی که مطالعه کردم، تعاریف حکمرانی بیان نشده بود، اما در کتاب دیگر نویسنده، در حوزه عرفان، تعریف “انسان” به‌صورت دقیق مطرح شده بود که این مسئله به خواننده کمک می‌کرد تا چارچوب مفهومی روشنی داشته باشد. در حوزه حکمرانی نیز، ضروری است که پیش از هر چیز، تعریف دقیق و علمی از آن ارائه شود تا مشخص شود که آیا نیاز به تأسیس دانشکده‌های جدید داریم یا می‌توان این حوزه را در قالب دانشکده‌های موجود توسعه داد.یکی از موضوعات کلیدی مطرح‌شده در فصل دوم و سوم کتاب، همگرایی علوم بود. ترکیب علوم مختلف برای تولید یک دانش جدید، امری چالش‌برانگیز است. به‌عنوان مثال، اصطلاحاتی مانند “اقتصاد اسلامی” یا “حکمرانی کوانتومی” نشان‌دهنده تلاش‌هایی برای ترکیب علوم سنتی با دیدگاه‌های جدید هستند. اما سؤال اینجاست که آیا همه علوم را می‌توان با یکدیگر ترکیب کرد؟در نظریه سیستم‌های عمومی، علوم به دو دسته “علوم پیوندی” و “علوم هم‌تکاملی” تقسیم می‌شوند. علوم پیوندی، مانند ترکیب درختان مختلف که به تولید یک گونه جدید منجر می‌شود، کاملاً در هم ادغام می‌شوند. درحالی‌که در علوم هم‌تکاملی (Coevolution)، دو علم در کنار یکدیگر رشد می‌کنند، اما هویت مستقل خود را حفظ می‌کنند. نمونه‌ای از این پدیده را می‌توان در رابطه زنبورها با گل‌ها مشاهده کرد؛ زنبور گرده‌افشانی می‌کند و گل بارور می‌شود، اما هر دو ماهیت خود را حفظ می‌کنند. در علوم، این مدل هم‌تکاملی بسیار مؤثرتر از مدل‌های ادغام است.بنابراین، در حوزه حکمرانی نیز، به‌جای تلاش برای ادغام این حوزه با مدیریت دولتی یا علوم دیگر، باید رویکردی هم‌تکاملی اتخاذ کنیم. همان‌طور که در مهندسی پزشکی، پزشکان و مهندسان در کنار هم کار می‌کنند اما همچنان تخصص خود را دارند، در حکمرانی نیز باید با ترکیب علوم، بدون از بین بردن ماهیت مستقل آن‌ها، به توسعه این دانش کمک کنیم.

حکمرانی مفهومی میان‌رشته‌ای است که باید از طریق تعامل و هم‌افزایی میان دولت، بخش خصوصی و جامعه مدنی مدیریت شود. در این راستا، باید ابتدا جایگاه حکمرانی را به‌درستی تعریف کنیم و سپس درباره ضرورت تأسیس دانشکده‌های جدید یا ادغام آن در دانشکده‌های موجود تصمیم‌گیری نماییم. همچنین، در ترکیب علوم، باید از مدل هم‌تکاملی استفاده کنیم تا هویت علمی هر رشته حفظ شود و در عین حال، از تعامل آن‌ها برای تولید دانش نوین بهره ببریم.

علم را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

۱. علم محسوسات، که مبتنی بر تجربه و مشاهده است و ذاتاً فناپذیر و تغییرپذیر محسوب می‌شود.

۲. علم معقولات، که نه فناپذیر است و نه تغییرپذیر.

چگونه می‌توان این دو نوع علم را با یکدیگر ترکیب کرد؟ این امر ممکن نیست. نباید سطح علم معقولات را پایین آورد و آن را در سطح علم محسوسات قرار داد. علم معقولات در سطح اخلاق قرار دارد و باید جایگاه خود را حفظ کند، اما این بدان معنا نیست که در امور جزئی ورود کند.امروز، به‌عنوان یک اهل علم، ممکن است نظری بدهم و فردا خودم آن را نقد کنم. اما اگر این نظریه را به چیزی که تغییرناپذیر است متصل کنم، دیگر نمی‌توانم آن را اصلاح کنم و دچار بدعت خواهم شد. بنابراین، در ترکیب علوم، باید به این نکته توجه داشت که برخی از آنها ذاتاً قابل تغییر هستند و برخی نیستند. این ترکیب به‌سادگی عملی نیست.مبانی الهیاتی در حکمرانی باید حضور داشته باشد.

آیا می‌توان حکمرانی را بدون مبانی الهیاتی در نظر گرفت؟ خیر، اما این مبانی باید در سطح اخلاق قرار گیرند. در کنار آن، گروه‌هایی نیز باید بر امور اجرایی، مشاهده و مسائل عملی تمرکز داشته باشند. ما می‌توانیم از تجربیات کشورهای دیگر نیز استفاده کنیم. همان‌طور که در فناوری‌هایی مانند هواپیما و سایر تکنولوژی‌ها از دانش دیگران بهره برده‌ایم، در حوزه‌های مدیریتی نیز می‌توان از دانش دیگران استفاده کرد.

مدل برگزیده توسعه دانشکده‌های حکمرانی در اوکراین

در فصل چهارم کتاب، به مدل برگزیده توسعه دانشکده‌های حکمرانی در اوکراین پرداخته شده است و همچنین به مفهوم “آزمایشگاه خط‌مشی” اشاره شده است.سال‌ها پیش، در زمان دکتر رضائیان، مقاله‌ای نوشتم درباره اخذ و تطبیق نابجای مفاهیم از یک بستر به بستر دیگر. برای مثال، برخی اصطلاح “کلینیک” را برای مدیریت به کار می‌برند. اما وقتی واژه “کلینیک” را می‌شنویم، ناخودآگاه یاد بیمارستان، آمپول و پزشکان می‌افتیم. حال، “کلینیک مدیریت” چه معنایی دارد؟ آیا می‌توان از این واژه به‌درستی در مدیریت استفاده کرد؟ در مدیریت، ما همه‌چیز را انجام می‌دهیم، اما این دلیل نمی‌شود که اصطلاحات پزشکی را بدون دقت وارد این حوزه کنیم.“آزمایشگاه خط‌مشی” نیز از همین قاعده پیروی می‌کند. وقتی می‌گوییم “آزمایشگاه”، بسیاری از ما به آزمایش‌های پزشکی و نمونه‌گیری خون فکر می‌کنیم. اما برخی، صرفاً به این دلیل که در انگلیسی از واژه “Lab” استفاده شده است، آن را مستقیماً به “آزمایشگاه” ترجمه کرده‌اند. درحالی‌که می‌توان از اصطلاحاتی مانند “بنیاد ارزیابی سیاست‌های عمومی” استفاده کرد که دقیق‌تر و متناسب‌تر است.

نقش مردم در حکمرانی و خط‌مشی‌گذاری

در اوکراین، این مراکز باید مردم‌نهاد باشند، نه دولتی. دولت نباید به‌تنهایی سیاست‌گذاری کند، نظارت کند و ارزیابی انجام دهد. اگر دانشکده‌های دولتی در این امور ورود کنند، از ابتدا نتیجه آن مشخص خواهد بود و سیاست‌زدگی بر آن غلبه خواهد کرد.این موضوع، در فرهنگستان نیز قابل مشاهده است. نام این نهاد “فرهنگستان” است، اما متأسفانه سیاست‌زدگی بر آن سایه انداخته است. برخی افراد، بدون گذراندن فرآیندهای لازم، صرفاً به‌واسطه روابط سیاسی وارد این نهاد شده‌اند. درحالی‌که ورود به چنین جایگاهی نیازمند طی کردن مراحل علمی و داشتن صلاحیت‌های مشخص است. اگر می‌خواهید نهادی را از بین ببرید، کافی است ضوابط ورود به آن را تسهیل کنید. به‌مرور زمان، آن نهاد خودبه‌خود از بین خواهد رفت.در حوزه‌های علمیه نیز، افراد باید مراحل بسیاری را طی کنند تا به مراتب علمی بالا برسند. نمی‌توان بدون داشتن پیش‌زمینه علمی لازم، فردی را در جایگاهی حساس قرار داد. بنابراین، در “آزمایشگاه‌های خط‌مشی” نیز باید اصول علمی و مردم‌نهاد بودن رعایت شود.

سخنان علی رضائیان:

آنچه که دکتر الوانی مطرح کردند، نکاتی بسیار اساسی است که هر یک از آن‌ها نیازمند بحث‌های تفصیلی است. نمی‌توان به‌سرعت در مورد این مسائل قضاوت کرد، بلکه هرکدام از این موضوعات باید در جلسات مستقلی بررسی شوند تا بتوان به جمع‌بندی مناسبی رسید.

سخنان شمس السادات زاهدی:

یکی از مهم‌ترین نکاتی که به آن اشاره فرمودید، نبود یک عقلانیت جامع در دانش حکمرانی است. متأسفانه باید بگویم که این نبود عقلانیت جامع، فقط در حکمرانی نیست، بلکه در بسیاری از حوزه‌های علمی و مدیریتی ما نیز دیده می‌شود.سال‌هاست که در حوزه مدیریت تلاش می‌کنیم و صحبت می‌کنیم که اگر می‌خواهید بهره‌وری بالا برود، باید این مسیر را طی کنید، این فرآیندها را رعایت کنید و این افراد را به کار بگمارید. اما اگر این‌ها را بنویسید، کسی به آن‌ها گوش نمی‌دهد! در همین حوزه مدیریت، که پنجاه-شصت سال است در کشور ما مطرح شده، بارها گفته‌ایم چه باید کرد، اما در عمل کسی به آن توجهی ندارد.شما اشاره فرمودید که نبود عقلانیت جامع در عاملان حکمرانی یک معضل جدی است. بله، وقتی سندی تنظیم شود اما کسی به آن عمل نکند، چه فایده‌ای دارد؟ بسیاری از تصمیم‌گیران تنها به منافع شخصی خود فکر می‌کنند. من همیشه به دانشجویانم می‌گویم: لطفاً یک چراغ پرنور در مقابل چشمانتان قرار دهید و همواره آن را ببینید. نمی‌خواهم منافع شخصی را نفی کنم، اما نباید فقط به آن توجه داشت. ما باید منافع ملی را هم در نظر بگیریم.در بحث گزینش‌ها سال‌ها گفته‌ایم که برای انتخاب افراد باید به نیازهای شغل و شرایط احراز آن توجه کرد. اما آیا این اتفاق می‌افتد؟ ما می‌گوییم حضرت علی (ع) را دوست داریم، اما مگر نه اینکه ایشان در نامه‌ای به مالک اشتر فرمودند که اگر برای شغلی کسی را انتخاب کردی و می‌دانی که فرد بهتری وجود دارد، وای بر تو؟ حالا چند “وای بر ما” در این کشور وجود دارد؟مشکل ما این است که آنچه از علم می‌آموزیم را در عمل پیاده نمی‌کنیم. ما در این کشور به آن تعلق خاطر داریم، اما به منافع ملی کمتر توجه می‌کنیم. همیشه خودمان و اطرافیانمان را در اولویت قرار می‌دهیم. درحالی‌که اگر یافته‌های علمی خود را در عمل به‌کار ببریم، بسیاری از مشکلات حل می‌شود. این موضوع، حق‌الناس است.چرا ما تنها نیمه‌کاره علم را می‌آموزیم و اخلاق را کنار می‌گذاریم؟ برای پرواز به سمت موفقیت، دو بال لازم است: یکی علم و دیگری اخلاق. اگر یکی از این دو آسیب ببیند، خیانت به حق‌الناس کرده‌ایم. ما علمی می‌خواهیم که با عمل همراه باشد، نه اینکه فقط در ذهن انبار شود و در جلسات به رخ دیگران کشیده شود.

متأسفانه، ما در بسیاری از شاخص‌های جهانی، مانند فساد و ایمنی کار، جایگاه مطلوبی نداریم. این در حالی است که اگر یافته‌های علمی را در عمل به‌کار ببریم، شرایط بسیار بهتری خواهیم داشت. ما در دانشگاه‌ها مشکل ارتباط علم و صنعت را داریم. اگر یادگیری‌های خود را فوراً در فرآیندهای کاری به‌کار ببریم، جایگاه ما به مراتب بهتر خواهد شد.

 

در جلسه‌ای صحبت از ناترازی بود. می‌گفتند که ما ناترازی برق داریم، آقای رئیس‌جمهور فرمودند ناترازی آب داریم، ناترازی منابع داریم. اما من در دل خود گفتم که مهم‌تر از همه، ما ناترازی عقل داریم! این ناترازی، به شدت مهم‌ترین مسئله ماست.حتی خانم دکتر به یکی گفتند: “چرا هرچه می‌گویی، عمل نمی‌کنی؟” او پاسخ داد: “ما اهل علمیم، عمل را دیگران انجام دهند!” حالا باید ببینیم شما که رئیس دانشگاه هستید، چه می‌کنید.یکی از نکاتی که به ذهنم رسید، داستانی از شیخ جعفر شوشتری است. او بر منبر گفت: “مردم! ۱۲۴ هزار پیامبر آمدند و گفتند خدا را بپرستید. اما من، شیخ جعفر، می‌گویم شما این‌قدر خلاصه به سمت خدا می‌روید که خدا به کارهای دیگرش نمی‌رسد! در لابه‌لای آن چیزهایی که می‌پرستید، گهگاه خدا را هم بپرستید!”اما در مورد بحثی که شما مطرح فرمودید، باید از دو زاویه به آن نگاه کرد: یکی خود مفهوم حکمرانی و دیگری کتاب ارزشمند دکتر عبداللهی، که به چندین هنر آراسته است. اخلاقیات و منش ایشان، جلوه‌ای درخشان در حوزه حکمرانی دارد و همین نیز می‌تواند راهنمای همه ما باشد.امروزه در مباحث معرفت‌شناسی، حتی در معرفت‌شناسی اخلاقی (Ethical Epistemology)، رویکردی به سمت فضیلت‌گرایی (Virtue Epistemology) شکل گرفته که بازگشتی به اندیشه‌های ارسطو است. در این دیدگاه، فضایل اخلاقی، مقدمه‌ای بر فضایل عقلانی محسوب می‌شوند. این خود بحثی مفصل دارد، اما در اینجا قصد دارم از این دو منظر به مسئله نگاه کنم.از دیدگاه حکمرانی، همان‌طور که استادان بزرگوار اشاره فرمودند، ما گرفتار اغتشاش نظری هستیم. بسیاری از این مفاهیم از غرب آمده‌اند، درحالی‌که ما در سنت تاریخی خودمان هم مقولات مشابهی داریم. اما نه بر اساس سنت تاریخی خود عمل کرده‌ایم، نه بر اساس اصول علمی و معیارهای جهانی.

 

حکمرانی در کشور ما، برخلاف پیشینه فرهنگی و تاریخی‌مان، فاقد یک فهم مشترک است. هر کس آن را به شیوه‌ای متفاوت تفسیر می‌کند. به‌ویژه اینکه در آغاز شکل‌گیری دانشکده حکمرانی، این سؤال مطرح بود که چه کسی متولی حکمرانی است؟ در آنجا، گرایش به دولت‌محوری و حاکمیت‌محوری غالب بود، که مسئولیت حکمرانی را صرفاً بر عهده دولت می‌دانست.متأسفانه، این دولت‌محوری تاریخی، که ریشه در شهریارمحوری در تاریخ ما دارد، باعث شده که هیچ‌گاه نتوانیم پاسخ مناسبی برای سیاست‌های اعمال‌شده پیدا کنیم. اگر به آثار تاریخی باقی‌مانده نگاه کنیم، در کنار شکوه آن‌ها، می‌توان رنج و ستمی را که بر مردم تحمیل شده نیز مشاهده کرد.چندی پیش در ایران‌مال دعوت شده بودم برای سخنرانی. یکی از دوستان از سنت فرهنگی ایران سخن گفت و اینکه چگونه در این مجموعه به میراث فرهنگی توجه شده است. عرض کردم که میراث فرهنگی فقط ظاهر بناها نیست؛ بلکه خردورزی است، همان چیزی که فردوسی به آن تأکید داشت:“خرد بهتر از هر چه ایزد بداد خرد را ستایش به از راه داد”شاهنامه، خردنامه است، نه فقط یک کتاب تاریخی!ما چون از سیاست‌های دولت‌محورانه نتیجه نگرفتیم، به‌طور اجتناب‌ناپذیر به سمت بازار میل کردیم. سیاست‌های تعدیل اقتصادی، مدیریت عمومی نوین (New Public Management) و دیگر مدل‌های غربی را بدون درک کامل، اقتباس کردیم. درحالی‌که این مدل‌ها در غرب، پس از طی یک مسیر طولانی توسعه یافته‌اند.طرح جامع حکمرانی، که اساس آن بر تعادل بین دولت، بازار و جامعه مدنی است، می‌توانست راهگشا باشد. اما متأسفانه ما در این زمینه موفق نبوده‌ایم. همان‌طور که دکتر الوانی اشاره کردند، ۵۳ سیاست کلی در مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب شد، اما هیچ‌کدام به نتیجه نرسید! اکنون در برنامه هفتم توسعه هستیم، اما در پنج برنامه قبلی، تنها ۲۵ تا ۳۰ درصد سیاست‌ها اجرا شده است.نکته مهم‌تر این است که ۲۵ تا ۳۰ درصدِ کارهایی که انجام می‌دهیم، با برنامه‌ها منطبق است، نه اینکه برنامه‌ها اجرا شده‌اند! دلیل اصلی این وضعیت، نبود تفکر برنامه‌ای در اداره کشور است. ما فقط مقلد بوده‌ایم، از غرب الگو گرفته‌ایم، اما بدون اینکه لوازم آن را درک کنیم.ما در کشور گرفتار یک کفر پنهان هستیم! این همان چیزی است که قرآن کریم می‌فرماید:

“یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ؟”

یعنی چرا چیزی را می‌گویید که به آن عمل نمی‌کنید؟

این ریشه‌ای تاریخی در فرهنگ ما دارد. خواجه عبدالله انصاری نیز همین مسئله را به‌زیبایی بیان کرده است:“گفتاری بس نیکو دارم، اما کرداری نه چندان!”این دوگانگی شخصیتی، یکی از مهم‌ترین مسائل جامعه امروز ماست. مولانا نیز اشاره می‌کند:“اگر ظاهر و باطن اگر باشد یکی نیست کسری در نجات او شکی”

امروز، این عدم انطباق میان ظاهر و باطن در میان دولتمردان و حتی برخی واعظان به‌وضوح دیده می‌شود. همان‌هایی که “جلوه بر محراب و منبر می‌کنند”، اما در عمل، رفتار دیگری دارند.البته دکتر عبداللهی را از این موضوع مستثنی می‌دانم. ایشان از جمله اهل علم واقعی هستند که اندیشه‌هایشان را در عمل هم نشان داده‌اند. مهم‌تر از آن، خود را در معرض نقد قرار داده‌اند، که این نشانه‌ای از علم و قدرت اخلاقی است.علم و قدرت، اگر در معرض نقد قرار نگیرند، اخلاقی نمی‌شوند! اما متأسفانه، در کشور ما هم در نظام دانایی، هم در نظام قدرت و تصمیم‌گیری، از نقد گریزانند. حتی امر به معروف و نهی از منکر، که در اصل باید متوجه صاحبان قدرت و ثروت باشد، در سطح مردم عادی باقی مانده است.

امروز معنای بسیاری از واژه‌ها تهی شده است. حتی مفهوم امر به معروف و نهی از منکر، که سیدالاعمال است، به اشتباه تفسیر می‌شود. درحالی‌که سیدالاعمال، کلمه عدل عند امام جائر است؛ یعنی بالاترین عمل نیک، سخن گفتن از عدالت در برابر یک حاکم ظالم است، نه اینکه فقط مردم عادی را تحت فشار قرار دهیم، درحالی‌که اربابان قدرت و ثروت، هرچه بخواهند انجام دهند!ما باید از مقلد بودن عبور کنیم و به محقق بودن برسیم، زیرا:“از مقلد تا محقق فرق‌هاست کین یکی جوهر شد و آن دیگر صداست!”ما فقط برخی مفاهیم را از غرب گرفته‌ایم، اما از معنا تهی کرده‌ایم. در نهایت، حتی نتوانسته‌ایم معنای خود را در این مفاهیم بگنجانیم. به تعبیر ماشاءالله آجودانی، اگر مشروطه را گرفتیم، آن را به “مشروطه ایرانی” تبدیل کردیم!

غیر از مسئله مشروطه، دانشگاه را هم از غرب گرفتیم. اتفاقاً یکی از نقدهایی که به بحث آقای دکتر عبداللهی عزیز دارم، همین است که همگرایی در دنیای جدید بدون در نظر گرفتن غرب امکان‌پذیر نیست. ما در یک محیط میان‌فرهنگی زندگی می‌کنیم. اگر قائل به اصول مشترک عقلانی هستیم، نمی‌توانیم از فرآورده‌های غرب استفاده کنیم و در عین حال، آن را صرفاً مرکز ایدز، فحشا و فساد بدانیم.فرهنگ ایرانی-اسلامی ما می‌گوید:

“شاخه گل هر جا که می‌روید، گل است،جوش مل هر جا که می‌جوشد، مَی است.”

بسیاری از بزرگان ما تحصیل‌کرده غرب هستند. مگر می‌توانیم نسبت به غرب بامدار (حق‌مدار) باشیم؟ غرب هم آن‌گونه که برخی تصور می‌کنند، یک‌دست نیست. اینکه فردی مانند ترامپ بیاید و ارزش‌های غربی را به چالش بکشد، یک بحث جداگانه است. اما می‌خواهم عرض کنم که ما درگیر عدم انسجام هستیم. همان‌طور که آقای دکتر اشاره کردند، یکی از دلایل این نابسامانی آن است که ما برخی چیزها را از غرب گرفتیم، اما از سنت تاریخی خود نیز بریده‌ایم. نه به سنت خود پایبندیم و نه آن را می‌شناسیم.امروزه، همان‌طور که اقبال می‌گوید:

“تاریخ، حافظه ملت‌هاست،ملتی که حافظه‌اش را از دست بدهد،خود را بیگانه می‌یابد،داستانی، قصه‌ای، افسانه‌ای بیش نخواهد بود.”یکی از مسائل اصلی جامعه ما این است که هنوز نمی‌داند خود را در ذیل سنت تعریف کند یا در ذیل مدرنیته. آقای دکتر عبداللهی! در برخی از اسناد خود، مثلاً در الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، به مسائلی استناد کرده‌اید که من با آن‌ها مسئله دارم. نمی‌توانیم از یک سو نقد کنیم که جامعه ما دچار عدم انسجام و ناهماهنگی است و از سوی دیگر، به اسناد بالادستی‌ای استناد کنیم که خودشان متکی بر همان ناهماهنگی‌ها هستند.ما برخی مفاهیم را از غرب می‌گیریم، اما از معنا تهی‌شان می‌کنیم. خودمان نیز توانایی معنا دادن به آن‌ها را نداریم. مثلاً، در یکی از همایش‌های فلسفه میان‌فرهنگی که اساتیدی از دانشگاه‌های آلمان حضور داشتند، برخی از دوستان ما در مورد کانت صحبت می‌کردند. اما آن اساتید گفتند:“ما کانت را می‌شناسیم. ما اینجا هستیم تا بشنویم شما چه دارید و چه می‌گویید!”واقعیت این است که سنت تاریخی حکمرانی، چه در فلسفه سیاسی یونان که به افلاطون بازمی‌گردد و چه در عالم اسلام که به فارابی، بوعلی سینا و خواجه نصیرالدین طوسی می‌رسد، هر دو را نادیده گرفته‌ایم.

آقای دکتر! همان‌طور که اشاره کردید، افلاطون معتقد بود که فلسفه، اندیشه‌ای است که در طول تاریخ بر افکار افراد حاشیه زده است. من نیز در جلسات گذشته، از جمله در نشست مدرسه رفاه، اشاره کرده‌ام که ولایت‌فقیه حضرت امام خمینی نیز نوعی بازخوانی از نخبه‌محوری و فیلسوف‌شاه افلاطون است.ما نمی‌توانیم غرب را یک‌سره با یک چوب برانیم. بسیاری از بزرگان ما از حکمای غرب با احترام یاد کرده‌اند. مرحوم علامه طباطبایی، مرحوم آقای حسن‌زاده آملی و آیت‌الله جوادی آملی، همگی از سقراط و دیگر متفکران غربی با نگاهی مثبت سخن گفته‌اند. این اندیشمندان، در زمانی که حجت پیامبری بر آن‌ها تمام نشده بود، با حجت باطنی خود مسیر اصلاح جامعه را پیمودند.

آقای دکتر الوانی! به تعبیر خواجه‌نظام‌الملک، “لا یُدرَکُ النهایاتُ إلّا بِتَصحیحِ البِدایاتِ”(یعنی: “نهایت‌ها جز با تصحیح آغازها درک نمی‌شوند.”)

ما گام نخست را غلط برداشتیم. از همان زمان تأسیس دانشکده حکمرانی، برای اینکه از دنیا عقب نمانیم، شتاب‌زده وارد مسائل شدیم. همان‌طور که آقای دکتر الوانی فرمودند، حکمرانی از بخش خصوصی وارد مدیریت دولتی شد. اما مسئله اصلی این است که نقش دولت چیست؟در نهایت، به این نتیجه رسیدند که هیچ‌کدام از این مدل‌ها به‌تنهایی کارآمد نیستند و باید ارکان دیگر جامعه، مانند بخش خصوصی و جامعه مدنی، نیز در حکمرانی دیده شوند. دولت باید نقش تنظیم‌گر را ایفا کند و تعادل را برقرار سازد، همان‌طور که افلاطون نیز معتقد بود.ما هنوز در گام اول مانده‌ایم! حتی در زمانی که آقای دکتر رضاییان بحث مدیریت اسلامی را مطرح کردند، خدمت مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی رسیدیم. ایشان فرمودند که بیست سال طول می‌کشد تا اصلاً مدخل ورود به این مباحث روشن شود. اما برخی دوستان تصور می‌کردند که صرفاً با استناد به نامه امام علی (ع) به مالک اشتر، همه چیز را فهمیده‌اند. در همان جلسه، فردی که ترجمه‌ای از این نامه نوشته بود، ادعا کرد که همه چیز را در آن توضیح داده است. مرحوم آقای مصباح ناراحت شدند و با تندی پاسخ دادند، به‌طوری‌که آن فرد تا پایان جلسه سکوت کرد!ما هنوز گرفتار اغتشاش نظری هستیم. نمی‌دانیم بر چه اساسی می‌خواهیم حکمرانی خود را استوار کنیم: بر پایه سنت یا مدرنیته؟ اگر سنت، آیا سنت ایرانی یا اسلامی؟هیچ‌کدام از این مسیرها را به‌درستی طی نکرده‌ایم. مسیری که در آن قرار گرفته‌ایم، چیزی میان این دو است. حال اگر بخواهیم به بحث حکمرانی بپردازیم، باید بدانیم که اساس حکمرانی از آن‌جا آغاز می‌شود که انسان به‌عنوان یک حیوان مدنی یا اجتماعی شناخته می‌شود. اگر بخواهد از وضع طبیعی به وضع مدنی گذر کند، باید نظمی برقرار شود و این نظم نیاز به یک ناظم دارد. این همان نقطه‌ای است که بحث حکمرانی از آن آغاز می‌شود.اگر بخواهیم به تعبیر اندیشمندان مسلمان بگوییم، کافی است نگاهی به حکمت ناصری خواجه نصیرالدین طوسی بیندازیم تا بفهمیم که چقدر از سنت تاریخی خود فاصله گرفته‌ایم.

آقای دکتر باز هم اشاره فرمودند که تقسیم‌بندی علوم در واقع به دوران ارسطو و افلاطون برمی‌گردد، به‌ویژه ارسطو که نخستین کسی است که این تقسیم‌بندی را انجام داد. همان‌طور که آقای دکتر عبداللهی هم آشنایی دارند، ارسطو علم را به دو دسته تقسیم می‌کند: علم نظری و علم عملی.

                  علم نظری، شناخت اشیاء و پدیده‌ها آن‌چنان که هستند را بر عهده دارد و شامل الهیات، ریاضیات و طبیعیات می‌شود. در این شاخه، هدف تنها شناخت حقیقت است، نه تغییر یا دستکاری آن.

                  علم عملی به آنچه مربوط به انجام امور آن‌چنان که باید باشد، می‌پردازد. اختلافی که میان افلاطون و ارسطو وجود داشت، ناشی از همین موضوع بود. افلاطون معتقد بود که اگر کسی به شناخت مقولات و حقایق دست یابد، می‌تواند جامعه را نیز اداره کند. از همین رو، نظریه‌ی فیلسوف‌ـ‌شاه را مطرح کرد. اما ارسطو با این دیدگاه مخالف بود و معتقد بود که شناخت، لزوماً منجر به عمل نمی‌شود.

همین که خانم دکتر اشاره فرمودند که “ملامت علما، علم بی‌عمل است”، در واقع تأییدی بر دیدگاه ارسطو است. او بر این باور بود که عمل، مقوله‌ای جداگانه است و علم به‌تنهایی نمی‌تواند موجب تحقق آن شود، چراکه متغیرهای متعددی در مقام عمل تأثیرگذارند.بر این اساس، ارسطو علم عملی را به سه شاخه تقسیم کرد:

          1.       اخلاق

          2.       تدبیر منزل

          3.       سیاست (مدن)

آثار بزرگانی همچون سعدی در بوستان و گلستان، فردوسی در شاهنامه و خواجه نظام‌الملک در سیاست‌نامه همگی مبتنی بر همین تقسیم‌بندی هستند. حتی در فلسفه اسلامی، ابوعلی سینا، خواجه نصیرالدین طوسی و دیگر متفکران این مباحث را مورد توجه قرار داده‌اند.به اعتقاد من، ما امروز بیش از هر زمان دیگری با بحران معنایی روبه‌رو هستیم. همان جمله‌ای که اقبال لاهوری می‌گوید:“باز این بیت‌الحرم بتخانه شد / مسلم از دین نبی بیگانه شد”اگر مسلمانان واقعاً با آموزه‌های دین آشنا بودند، چگونه ممکن بود که امروز اقلیت‌هایی بتوانند بر جهان حاکم شوند، در حالی که ما حتی در معیشت مردم خودمان هم ناتوان مانده‌ایم؟ این یکی از جدی‌ترین پرسش‌هایی است که باید به آن پرداخته شود.

اما بازگردیم به کتاب آقای دکتر عبداللهی. در بررسی آثار، معمولاً دو نوع اثر داریم:

          1.       آثار خلاقانه

          2.       آثار نقادانه

آثار نقادانه به هیچ وجه کمتر از آثار خلاقانه نیستند، بلکه نقد سازنده می‌تواند ارزش یک اثر را دوچندان کند. اما کتاب آقای دکتر عبداللهی، یک اثر خلاقانه است که در آن یک ایده‌ی جدید مطرح شده است. نکته‌ی کلیدی این است که هر ایده‌ای برای موفقیت، باید بدنه‌ی اجتماعی را با خود همراه کند. ما حتی بهترین ایده‌ها را هم داشته باشیم، اگر نتوانیم آن‌ها را در عرصه‌ی عمومی مطرح کنیم و گفتمان‌سازی کنیم، موفق نخواهیم شد.

مثلاً حضرت امیرالمؤمنین (ع)، که بالاترین شخصیت علمی و معنوی را در طول تاریخ اسلام داشته‌اند، چرا تنها چهار سال و نیم حکومت کردند و نتوانستند حکومت خود را تثبیت کنند؟ این سؤال بسیار مهمی است. در حالی که ما پس از ۴۵ سال هنوز نتوانسته‌ایم حتی معیشت مردم را تأمین کنیم.از طرف دیگر، ما در جامعه‌ی خود عادت به کار گروهی نداریم و معمولاً وقتی کسی کاری انجام نمی‌دهد، یک نفر مجبور می‌شود خودش به‌تنهایی دست به قلم ببرد، همان‌طور که دکتر عبداللهی این کتاب را نوشتند. اما اگر قرار باشد یک ایده اجتماعی شود، نیاز به حمایت و مشارکت جمعی دارد.آقای دکتر عبداللهی در کتابشان اصطلاح دانشکدگان حکمرانی را به کار برده‌اند. اما من هنگام مطالعه‌ی کتاب احساس می‌کردم که تمام علوم باید تحت یک دانشگاه حکمرانی قرار بگیرند. چرا؟ چون به تعبیر ارسطو، سیاست اشرف علوم است و سیاست‌مدار کسی است که باید بتواند همه‌ی علوم را به خدمت بگیرد تا جامعه را اداره کند.مثلاً آقای پزشکیان در زمان انتخابات می‌گفتند: “من متخصص نیستم، اما به متخصص ارجاع می‌دهم”. این جمله نشان می‌دهد که یک مدیر باید دانش‌های مختلف را همگرا کند. همین رویکرد در نظریات پیتر دراکر نیز دیده می‌شود، جایی که در کتاب “جامعه‌ی پس از سرمایه‌داری”، مدیریت را به‌عنوان مدیریت دانش تعریف می‌کند و مفهوم سازمان را تغییر می‌دهد.ما برای حل مسائل حکمرانی خود، نیازمند یک رویکرد جدید و منسجم هستیم. همچنان که یونانی‌ها و متفکران اسلامی راهکارهای علمی برای حکمرانی ارائه کردند، ما نیز باید بر اساس یک چارچوب علمی و نظری روشن حرکت کنیم. اما نخستین گام، همگرایی میان سنت و مدرنیته و تلاش برای ایجاد یک مبنای نظری قابل‌اتکا برای حکمرانی است.

سازمان مجموعه‌ای از دانش‌هاست، نه صرفاً مجموعه‌ای از دو یا چند نفر که برای رسیدن به یک هدف مشترک گرد هم آمده‌اند. مدیر باید دانش‌ها را به کار بگیرد تا بتواند سازمان را اداره کند؛ هم در عرصه‌ی علوم سازمانی و هم در عرصه‌ی اداره‌ی امور عمومی.به همین دلیل، از یک منظر می‌توان گفت که افلاطون اولین کسی بود که برخلاف تصور رایج، اولین دانشکده‌ی مدیریت را تأسیس کرد. ما در زمان دکتر مقیمی، دوست و همکار عزیزمان، در دانشگاه تهران (سال 1571 میلادی)، درباره‌ی پیشینه‌ی دانشگاه‌ها صحبت کردیم و گفتیم که سابقه‌ی دانشگاه به آکادمی افلاطون بازمی‌گردد. در حقیقت، اولین دانشکده‌ی مدیریت، همان دانشکده‌ی تربیت حکمران در آکادمی افلاطون بود که با آن ایده، به دنبال پرورش حکمرانانی برای اداره‌ی دولت‌شهر بود.مشکل ما این است که در مواجهه با غرب، اغلب به شکل انفعالی عمل کرده‌ایم. این انفعال، ما را دچار اشتباهات استراتژیک کرده و برخی، برای پوشاندن آن اشتباهات، مرتکب خطاهای دیگری شده‌اند. به همین دلیل، به قول خواجه عبدالله انصاری، “لایُدرَک النهایات إلا بالتسهیل”. باید گام اول را درست برداشت.

الگوی برگزیده‌ی دکتر عبداللهی

در اینجا، باید به الگوی برگزیده‌ی دکتر عبداللهی هم اشاره کنم. شما می‌دانید که در حوزه‌های علمیه، برای هر عرصه‌ای، یک “رئوس ثمانیه” قائل هستند:

۱. موضوع

۲. تعریف

۳. مسائل

۴. هدف

۵. روش

۶. واضع

۷. تاریخچه

۸. …

از میان این‌ها، سه مورد بسیار مهم هستند. اگر موضوع حکمرانی را “اداره‌ی امور عمومی و جامعه” بدانیم، خواه بر اساس سنت ایرانی-اسلامی، خواه بر اساس سنت جهانی، هدف آن ایجاد زندگی خوب برای مردم خواهد بود. اما این زندگی خوب، محقق نخواهد شد مگر اینکه سه رکن اصلی در جایگاه خود باشند و از مرزهای یکدیگر تجاوز نکنند.

مشکل ما امروز چیست؟

امروز، به تعبیر هابرماس، سیستم به زیست‌جهان تجاوز کرده است. در کشور ما نیز، دولت به عرصه‌های عمومی بیش از حد وارد شده است. بخش خصوصی را تضعیف کرده و حتی نهادهای مدنی را از بین برده است. ما اصطلاح “بخش خصولتی” را ساخته‌ایم، در حالی که این مفهوم در هیچ جای دنیا وجود ندارد. در نتیجه، نه یک بخش خصوصی واقعی داریم، نه نهادهای مدنی قدرتمند.دولت چنان بر همه‌ی عرصه‌ها سایه انداخته که حتی فعالیت‌های خصوصی را هم تحت تأثیر قرار داده است. به یاد بیاورید که مرحوم مدرس، در نزاع خود با رضاخان، جمله‌ای تاریخی گفت:“اعلیحضرت حتی دو ماه مبارکشان را هم مشخص کنند، چون ما هر جا پا می‌گذاریم، پایمان را روی پای دولت گذاشته‌ایم!”امروز هم، دولت بیش از حد در اقتصاد و زندگی مردم دخالت کرده و همین امر، باعث شده که نهادهای مدنی بی‌اعتبار شوند. در بحران‌های اجتماعی مانند زلزله و سیل، چرا مردم به جای واریز کمک‌هایشان به حساب‌های رسمی، به حساب افرادی مانند دکتر زیباکلام یا علی دایی پول واریز می‌کنند؟ این رفتار نشان‌دهنده‌ی آن است که نهادهای رسمی، کارکرد و اعتبار خود را از دست داده‌اند و اعتماد عمومی کاهش یافته است. این مسئله بسیار خطرناک است و اگر حاکمیت برای بازگرداندن این اعتماد اقدامی نکند، پیامدهای سنگینی در پی خواهد داشت.ما سیاست‌های نادرستی را وضع کرده‌ایم، ذی‌نفعان را در نظر نگرفته‌ایم و در عین حال، اصرار داریم که فقط نظر ما صحیح است و مردم را نادیده می‌گیریم. اما این رویکرد دیگر جواب نمی‌دهد، همان‌طور که تا امروز هم نتیجه‌ای نداشته است.

راه‌حل چیست؟

بازگشت به ملت و جامعه‌ی مدنی، آن هم نه به‌صورت شعاری و فقط در ایام انتخابات، بلکه به شکلی پایدار و مستمر. مردم نباید فقط در زمان رأی‌گیری مهم باشند و بعد از آن، کنار گذاشته شوند. به همین دلیل است که در قانون اساسی ما، مفهوم “وکیل” و “اصیل” مطرح شده است.

در فلسفه‌ی سیاسی، سه پرسش اساسی وجود دارد که ما هنوز پاسخ روشنی به آن‌ها نداده‌ایم:

۱. حاکمیت و حکمرانی چیست؟

۲. چه کسی حق اعمال حاکمیت دارد و چگونه؟

۳. چه کسی و چگونه باید دولت را اداره کند؟

بعضی از اندیشمندان، مانند دکتر حاتم قادری، معتقدند که ما در اسلام، فلسفه‌ی سیاسی نداریم، بلکه اندیشه‌های سیاسی داریم، زیرا این مفاهیم به‌صورت پراکنده مطرح شده‌اند و نظام‌مند نشده‌اند. اما وقتی به سخنان حضرت علی (ع) نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که ایشان می‌فرماید:

“لعن الله من تکفّل أمر الله و غَشّ علیه!”

یعنی کسی که مسئولیت حکمرانی را می‌پذیرد، باید دارای دو شرط اساسی باشد:

۱. شناخت امر الهی (مشروعیت الهی)

2. توانایی اجرای آن در جامعه (مشروعیت مردمی)

حتی در نظریه‌ی ولایت فقیه نیز، امام خمینی قائل به مشروعیت دوگانه بود، نه یگانه. یعنی هم شایستگی فردی لازم است، و هم پذیرش مردمی.

 

همگرایی و واگرایی

دکتر عبداللهی مباحث خود، بیشتر به همگرایی تأکید دارند، در حالی که واگرایی نیز به همان اندازه اهمیت دارد. ما در مدیریت، از شما آموخته‌ایم که تمام نظریات و مباحث مدیریت، حول دو محور اصلی می‌چرخد: نظم و خلاقیت.ما باید به اندازه‌ای بر نظم تأکید کنیم که سازمان دچار نارسایی یادگیری نشود و به اندازه‌ای بر خلاقیت تأکید کنیم که این خلاقیت، در مسیر تحقق اهداف سازمان باشد. هر رشته‌ی علمی، هویت خاص خود را دارد.یکی از اشتباهات بزرگ ما در اوایل انقلاب، این بود که می‌خواستیم برای هر چیزی، یک قید اسلامی بگذاریم. اما تجربه نشان داده است که این مسیر، همیشه موفق نبوده است. به‌عنوان مثال، ما چندین همایش در این زمینه برگزار کردیم، اما هنوز مسائل اساسی ما حل نشده است.

ما امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز داریم که درباره‌ی مفاهیم کلیدی حکمرانی، دولت، و حاکمیت، بازاندیشی کنیم. باید بپذیریم که بدون همراهی مردم، هیچ حکومتی پایدار نخواهد بود. ما نیازمند الگویی هستیم که بتواند هم خلاقیت را حفظ کند و هم نظم را برقرار سازد، و این نیازمند گفت‌وگوی مستمر میان نخبگان، مدیران، و مردم است.

حتی اسلام قرائت‌های مختلفی از اسلام شده و می‌شود، چه در شیعه و چه در سایر مذاهب. ولی حکمرانی یک قرائت را از اسلام می‌پذیریم؛ آن قرائتی که هم مردم بپذیرند و هم حاکم بتواند آن را در جامعه تثبیت کند. نهایتاً، ما نیاز به وحدت در عین کثرت داریم و کثرت در عین وحدت؛ یعنی رشته‌ها باید هویت خود را به رسمیت بشناسند. در واقع، این نکته را آقای دکتر آلبانی نیز اشاره کرده‌اند. در مدیریت، پارادایم حاکم در مدیریت گرفتار بحران است. ما باید تفکر رشته‌ای را کنار بگذاریم و به تفکر چندرشته‌ای و فرابخشی برسیم. اما واقعیت این است که ما کشور را با تفکر رشته‌ای اداره کرده‌ایم و این تفکر به بحران‌های بسیاری منجر شده است. شما به این بحث‌ها پرداخته‌اید و درست است که نمی‌توان رشته‌ای بودن را کنار گذاشت، اما باید رشته‌ها به‌گونه‌ای تکاملی با یکدیگر در خدمت یکدیگر قرار بگیرند و هویت خود را حفظ کنند.علوم میان‌رشته‌ای شبیه به ظرف سالاد است؛ یعنی می‌توان گفت که هر جزئی از آن مانند کاهو، گوجه فرنگی و پیاز در کنار یکدیگر قرار دارند، اما نمی‌توان آنها را به‌صورت منفک از یکدیگر در نظر گرفت.زمانی که آقای هابرماست به ایران آمده بود، گفت که شما به عنوان فیلسوف گفتگو، چهار ساعت صحبت می‌کنید و دیگران حرف نمی‌زنند. پاسخ دادم که چون از آلمان آمده‌ام و باید حرف بزنم.در واقع، ما بر پایه یک سنت بریده از گذشته، حکمرانی را استوار کرده‌ایم که نه با سنت ایرانی همخوانی دارد، نه با سنت اسلامی و نه با سنت مدرنیته‌ای که از غرب گرفته‌ایم. بنابراین، نیازمند بازنگری جدی و جلسات مختلفی هستیم.

 

کاری که آقای دکتر عبداللهی عزیز انجام داده‌اند، نقطه آغازی است. همانطور که در عرصه علم، مجموعه گزاره‌های درست و نادرست را می‌بینیم، در حکمرانی هم باید از تجربیات بشر استفاده کنیم. نیوتن گفته است که اگر من بیش از دیگران می‌بینم، به دلیل ایستادن بر شانه غول‌هایی چون کپلر، کوپرنیک و گالیله است. همینطور ما باید از دستاوردهای کشورهای دیگر، حتی کشورهای غربی استفاده کنیم و آن‌ها را با نظریه‌های حکمرانی خود تطبیق دهیم.همانطور که مقام معظم رهبری فرموده‌اند، ما با اقتباس از دیگران مشکلی نداریم، اما باید این اقتباس در بافت فرهنگی و اجتماعی خودمان صورت گیرد. همچنین باید توسعه مطالعات آینده‌پژوهی و تقویت دیپلماسی علمی حکمرانی را در دستور کار قرار دهیم. شبکه‌هایی برای تولید دانش درون کشور ایجاد کنیم و در سطح جهانی این دانش و تجربه‌ها را تبادل کنیم.

در پایان، باید فضایی ایجاد کنیم که در آن ایده‌های جدید خلق و گسترش پیدا کنند و دانش حکمرانی را با استفاده از فناوری‌های نوظهور همچون هوش مصنوعی، بلاکچین و اینترنت اشیاء (IoT) ترکیب کنیم تا دستاوردهای بهتری برای آینده حکمرانی داشته باشیم.

کتاب پیشنهادی: “نور ایمان و عقل در حکمرانی”

اخبار

تاریخ نگارش: ۱۴۰۳/۱۲/۲۵

کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت و محتوای آن متعلق به خانه اندیشمندان علوم انسانی است.