نشست دوم "چراغی دیگر" به مناسبت ایام شهادت سیدالشهدا (علیه السلام) در سال ۱۴۰۴ برگزار شد

نشست دوم "چراغی دیگر" به مناسبت ایام شهادت سیدالشهدا (علیه السلام) در سال ۱۴۰۴، چهارشنبه ۱۱ تیر در سالن فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی خانه اندیشمندان علوم انسانی، نشست دوم "چراغی دیگر" به مناسبت ایام شهادت سیدالشهدا (علیه السلام) در سال ۱۴۰۴، به همت خانه اندیشمندان علوم انسانی، چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴ در سالن فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. زهرا سادات قاسمی اجرای این مراسم را برعهده داشت. خلاصه ای از گزارش این نشست در ادامه می آید.

در ابتدا، حمید شهریاری دبیر کل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، اظهار داشت: یکی از مسائلی که می تواند موضوع تحقیق گسترده ای باشد، روابط اجتماعی، قومیتی و نژادی در عصر جاهلیت و تاثیرش در رویدادهای پس از آن هست. چه شد که ۵۰ سال بعد از وفات پیامبر، علی رغم این همه دانش وحیانی که در قرآان و سنت جاگیر شده بود، شخصی مثل ابا عبدالله الحسین به شهادت می رسد؟ مفهومی به نام عصبیت یا حمیت جاهلی به میدان می آید. عصبیت به معنای رفتار جانبدارانه به سمت فامیل پدری یا فامیل خونی است. در زمان جاهلیت، اگر کسی از قبیله ای کشته می شد، باید حتما قبیله مقتول بر سر قبیله قاتل می ریختند و تا می توانستند از قبیله قاتل می کشتند. قرآن می گوید در زمان وحی شما برادر بودید، در حالی که قبل از آن بر لبه حفره آتش بودید. علل و عواملی باعث شد آن اخوت و برادری کم کم از بین برود. در زمان وحی، طایفه بنی امیه مجبور شد که سکوت کند. بعد از وفات پیامبر، بسیاری از قبایل پیرامون مدینه به تعصبات جاهلی برگشتند و از دادن جزیه خودداری کردند. ابوبکر با یک فضای شکاف عمیق در جامعه اسلامی روبرو شد. کل دوران ابوبکر به برگرداندن این قبیله ها به اسلم و دادن جزیه گذشت. امام علی(ع) به خاطر این که نظام اسلامی از دست نرود، سکوت اختیار کرده بود و در بعضی موارد همراهی هم می کرد. این عصبیت جاهلی بود که باعث شد معاویه علی رغم قولی که به امام حسن(ع) داده بود، یزید را به عنوان جانشین خود منصوب کند. این قومیت گرایی و قبیله گرایی جزء اسلام نیست و این مسائل صدمات بسیاری را به جامعه اسلامی زده است و موجب شهادت امام حسین(ع) نیز شد.

در ادامه، ساعد باقری به شعرخوانی پرداخت.

در ادامه، محمدجواد کاشی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی، ابراز داشت: عنوان بحث من، سیاست و حقیقت های کربلا است. حادثه کربلا، حادثه خیلی عجیب و حیرت انگیزی است و در دوره بعد از خودش حوادث دیگری را هم ایجاد کرد. ما در سنت مسیحی هم چنین حادثه حیرت انگیزی را داریم، هنگامی که عیسی به صلیب کشیده می شود. در مقابل این حوادث عجیب، دو واکنش ایجاد می شود که باعث زایل شدن ابهت این حادثه می شوند. اولین مورد، عرفی سازی و عادی سازی و بردن حادثه در متن زندگی مردم است. دومین مورد، کلیشه کردن حادثه است یعنی از حادثه کربلا یک بت ذهنی بسازید و بگویید که بر همه امور و در همه لحظه ها و در مواجهه با همه چیز، از این دریچه حادثه عاشورا نگاه کنید. سیاست، اداره امور عمومی است و هزار ملاحظه در آن است، همه آن که جدال خونی نیست، بلکه دوستی، سازش و ائتلاف هم هست. هیچ وقت حادثه کربلا در تاریخ تکرار نشد. این حوادث هیبت زا بودنشان به خاطر یگانه بودنشان است.

وی افزود: ما در قبل از انقلاب با دوگانه یزید و امام حسین(ع) سیاسی شدیم و سیاست جز این چیزی برای ما نبود. حادثه ی کربلای ما(انقلاب اسلامی) اتفاق افتاد و این بار یزید شکست خورد. از آن به بعد گفته شد ما امام حسین(ع) هستیم و هر کس مخالف ما است، مخالف امام است. ای کاش این صفت بنیاد اندیشی در سنت ما هم بود و از خود می پرسیدیم چرا حادثه کربلا رخ داد؟ این حادثه زمانی رخ داد که یک حکومت دینی برقرار بود. امام خروج کرده بود و علمای آن دوره هم به قتل او فتوا داده بودند اما آن قدر آن حادثه عظمت داشت که کل بنیان خانواده بنی امیه را به آتش کشید. بنی امیه قاتل حقیقت و امام مظهر حقیقت بود. چرا ما از خود این سوال را نکردیم که نکند ما هم قاتل حقیقت شویم؟ یکی از اهداف نهضت امام حسین(ع) اقامه عدل بود. هیچ نظمی در تاریخ بشر نیامده است که تجلی تام و تمام عدالت باشد. این عالم هبوط اساسا مقتضی عدالت تام نیست. عدل در تعامل، گفتگو و دیالکتیک میان من و آن که مرا نمی خواهد خانه کرده است. حکومت دینی در این جدال مقدس خانه دارد.

اخبار

اخبار صفحه نخست

تاریخ نگارش: ۱۴۰۴/۰۴/۱۲

کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت و محتوای آن متعلق به خانه اندیشمندان علوم انسانی است.