نشست «فهم ارتباطات جهانی از منظر نظریه انتقادی» برگزار شد

نشست «فهم ارتباطات جهانی از منظر نظریه انتقادی» روز یکشنبه ۳۰ آذر در دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی خانه اندیشمندان علوم انسانی، هفتمین نشست از سلسله برنامه های «زیست ارتباطی در جهان معاصر» روز یکشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۴ با سخنرانی حسین سلیمی، عضو هیئت‌علمی دانشکده حقوق و علوم‌سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی، درسالن شورای دانشکده علوم ارتباطات این دانشگاه برگزار شد. سلیمی در این نشست که با حضور اساتید، دانشجویان و دبیر‌علمی آن حسین زینالی برپا شد، درباره نظریه‌پردازان انتقادی سخن گفت. آنچه در ادامه می‌خوانید، گزارشی از سخنرانی دکتر سلیمی در این نشست است.

نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت

سلیمی گفت:« دو معنا برای نظریه انتقادی در ادبیات امروز وجود دارد:

یکی نظریه انتقادی به معنای عام کلمه است؛ در بسیاری از ادبیات‌های جهانی امروزی زمانی که از نظریه انتقادی صحبت می‌شود یعنی، نظریه‌هایی که جدای از جریان اصلی هستند و درتلاش‌اند نظریه‌های جریان اصلی رو به نقد بکشند. در ادبیات روابط بین‌الملل و بهطور دقیق‌تر روابط جهانی جدید، خیلی‌ها به فمینیست‌ها، پست مدرن‌ها، نئو مارکسیست‌ها، پست مدرن‌ها و استعمارگرایان، به همه اینا میگن نظریه انتقادی، اما یک معنای خاص برای نظریه انتقادی هست وآن نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت است که برخاسته از اندیشه مکتب فرانکفورت است».

او درباره هدفی که در کتب فرانکفورت وجود داشت گفت:« در ابتدا گفتند می‌خواهیم براساس آموزه‌های مارکس و فروید به تحلیل پدیده‌های اجتماعی جدید بپردازیم و به تدریج اندیشه‌هایی در نزد آنها شکل می‌گیرد که بعدها نه فقط در محیط تفکر آلمان، بلکه در اندیشه جهانی تاثیر می‌گذارد».

عصر روشنگری و علوم مدرن

سلیمی گفت:« درکتاب دیالکتیک روشنگری که هورکهایمر و آدورنو آن را نوشته‌اند، بیان می‌کنند که روشنگری قرار بود زنجیرها رو از دست و پای انسان باز کند و انسان را رها کند، اندیشه انسانی رو رها کنه، ما رو وارد جهانیبکند که بتوانیم به راحتی و بدون فشارها و محدودیت‌های از پیش تعیین شده بی‌اندیشیم؛ عصر روشنگری و علوم مدرن برای این بود، اما، نه فقط اندیشه انسان رها و آزاد نشد، بلکه چنان گرفتار شد که قید و بندها و زنجیرهایی سخت‌تر از زنجیرهای قبل بر دست و پاش بسته شد و اساس این زنجیری که بر دست و پای انسان بسته شد برمبنای دو چیز بود: علم مدرن و صنعت فرهنگ».

او گفت:« زمانی که ادعا شد سوژه از اُبره جداست؛ یعنی، فاعل شناسایی(سوژه) یک چیز جداست، اُبژه(یعنی آن‌چیزی که می‌خواهد شناخته شود) جداست،هنگامی که این ادعا انجام شد و وارد علوم اجتماعی شد، عملا انسان دچار یک انحراف بزرگ و دچار یک قریب بزرگ شد».

او گفت:« نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت، نه فقط براساس علم مدرن، بلکه براساس مفاهیم صنعت فرهنگ به آن جواب می‌دهند؛آنها معتقدند که نظام سرمایه‌داری در کنار صنایع دیگر، یک صنعت فرهنگ درست می‌کند که این صنعت فرهنگ ذهن انسان‌ها رو به گونه‌ای تربیت می‌کند که انسان‌ها موجودیت خودش را فقط در درون نظام سرمایه‌داری می‌تواند بفهمد. صنعت فرهنگ انسان‌های یکسانی تولید می‌کند».

سلیمی درباره تحلیل آدورنو از موسیقی مدرن، راک و جاز گفت:« آدورنو در تحلیل موسیقی راک و جاز نشان می‌دهد چگونه آنها در خدمت صنعت فرهنگ جدید قرار می‌گیرند، نوت‌ها رو مطالعه می‌کنند، کوبش صدا و تحلیل اینکه نوت‌ها و کوبش صدا کدام قسمت سیستم اعصاب انسان‌ها تاثیر می‌گذاردو باعث گونه‌ای از تخلیه روانی در افراد می‌شود و این تخلیه روانی باعث می‌شود که فشار کار در نظام سرمایه‌داری از بدن انسان خارج شود و یک حالت تخلیه روحی در انسان به وجود می‌آید و مهم‌تر از آن این است که امکان تفکر افراد ستانده می‌شود ، آنها به نوعی انسان رو تخلیه وجودی می‌کنند».

سلیمی گفت:« در تبلیغات، مفهومی را به کار می‌برند تحت عنوان نیازهای کاذب؛ نیاز کاذب برای افراد می‌سازند، به طوری که نیازهای اساسی زندگی‌ را تحت پوشش قرار می‌دهد. برخی انسان‌ها برای برطرف کردن نیاز‌های کاذب خود امنیت اجتماعی‌شان را به خطر می‌اندازند. نیازهای کاذب رفتارهای غریزی انسان رو تحت تاثیر خود قرار می‌دهد».

اندیشه‌های هابرماس

سلیمی گفت:« یکی از گام‌هایی که هابرماس برداشته است، دانش و علایق یا امیال انسانی است که یکی از نظریات مهم هابرماس است؛ اوتاکید می‌کند که بنیاد علم، عقلانیت انسان فقط نیست، امیال درونی انسان است که بنیاد گونه‌های مختلف دانش است، او بنیاد دانش را دگرگون می‌کند و در اینجا از سه جور میلی که درون انسان وجود دارد و سه جور علم مختلف ازش میاد بیرون؛ اول، میلی که اگر ما در خودمان جست‌و‌جو کنیم وجود دارد و آن میل تسلط بر محیط است؛ ما دوست داریم که بر محیط اطرافمان مسلط باشیم یا آن را به نفع خودمان تغییر بدهیم و این میل، یک عقلانیت ابزاری یا ابزارساز درون ما به وجود می‌آورد. گرایش دوم، گرایش به ارتباطات است که ماهیت انسانی ما را به وجود می‌آورد. ماهیت انسانی افراد در ارتباط شکل می‌گیرد. و سومین میل، میل به رهایی و تغییر است؛ تغییر وضع موجود به سمت وضع مطلوب.میل به رهایی همیشه در درون انسان وجود دارد و علمی که از درون آن شکل می‌گیرد، نظریه انتقادی است».

نظریه کنش ارتباطی

سلیمی تعریفی از نظریه کنش ارتباطی از منظر هابرماس ارائه داد و گفت:« کنش اجتماعی در بازترین تعریف خود، کوشش کنشگران برای رسیدن به فهم درباره موقعیت کنش، طرح‌های کنش برای هماهنگ کردن کنش‌هاست از طریق توافق است».

او گفت:« در محیط زبان و سخن است که کنش ارتباطی متولد می‌شود. دانش ما، در جریان کنش ارتباطی دائم نو می‌شود، فرهنگ و هویت ما، درحال کنش ارتباطی دائما جدید می‌شود و لذا در اینجا پدیده‌های اجتماعی از فرآیند گفت‌و‌گو شکل می‌گیرند».

او گفت:« هابرماس معتقد است انسان یعنی نظام ایده‌آل و نظام ایده‌آل در جریان در جریان کنش و واکنش متقابل اجتماعی هستند که شکل می‌گیرند. کنش انسانی در فرآیند ارتباطی شکل می‌گیرد».

اخلاق گفتمان

سلیمی گفت:« هابرماس معتقد است گفتمان از فرآیند گفت‌و‌گو شکل می‌گیرد؛ بنیاد این گفتمان اخلاق این است که هیچکس خودش رو بالاتر و برتر از دیگری نبیند، یعنی؛هیچ جامعه‌ای خودش رو بالاتر نداند. و طی گفت‌و‌گو برایشان یک فصل مشترکی شکل می‌گیرد».

سلیمی گفت:« حوزه عمومی یک فضایی است میان دولت و جامعه مدنی؛ یعنی، یک فضای عمومی که در آن امکان تبادل اندیشه و نقد وجود دارد، امکان اینکه انسان خودش را از محدودیت‌هایی که دارد تا حدودی آزاد کند».

سرمایه‌داری دیجیتال

سلیمی در پایان از دیگر نظریه‌پرداز دیگری به نام کریستین فوکس صحبت کرد و گف:« او معتقد است رسانه‌ها امروزه یک اقتصاد سیاسی خاص دارند و دیگر نمی‌توان فقط نگاه ابزاری به آنها داشت بلکه، رسانه‌ها خود بخشی از ساختار هستند؛ یعنی، یک ساز و کار هستند، خودشان وسیله تولید و خلق ثروت هستند. رسانه‌ها دیگر ابزار نیستند، خودشان شکل جدیدی از استثمار، شکل جدیدی از سلطه و باز

تولید قدرت هستند».

تهیه گزارش: آیدا آستانی

اخبار

تاریخ نگارش: ۱۴۰۴/۱۰/۰۵

کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت و محتوای آن متعلق به خانه اندیشمندان علوم انسانی است.